سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.:: بلاجویان ::.

خداوندا
ازکجای جفای این روزگار بگویم آنگاه که خود جفاکارترین افرادم. به کدامین گناه نکرده ام توبه کنم آنگاه که از اقرار به آنها ابا دارم. چگونه مرهم زخم های دل بیقرارم را از تو خواهم آنگاه که بر مهربانیت پرده انداخته ام.

بار الها
از تو روی گردان می شدم و به خلق تو امیدوار. چرا که گم شده ام را در میان سیاهی بندگانت می جستم. خودم را در انبوه محبت های گاه و بی گاهشان می یافتم و چه سرخوش بودم. خوشبختی را نزدیک تر از تو حس می کردم و جدای از تو. نزدیکیت را انکار کردم و بدبدختیم را امضا.

الهی
آتش عشقی را درونم شعله دادی که لایق آن نبودم. خودم را می دیدم و خودم. اینک خودخواهی هایم را به مویه نشسته ام و بیزاری از خویش را گریه می کنم. اگر بازگردم به بیراهه خواهم رفت و اگر بمانم توان پایداری ندارم. وجودی که از عشق تو خالی شد بی وجود است و لایق مذلت است و نه محبت.

پروردگارا
به هر سو که می نگرم نشانی از منیت ها و دؤیت ها می بینم، آنچنانکه خود نیز چنانم. بندگانت را غرق در اندیشه های باطل می دانم، و خود از همه باطل ترم. آنها را گمگشته راه تو می خوانم، و خود از همه گمراه ترم. رو به کدامین قبله ایستاده ام و جبین را برای که بر خاک می سایم ؟!

معبودا
به مهربانی های بی منتت و به لطف های بی شمارت قسم، لحظه ای مرا را به خود وامگذار که سخت گمرهم. "من" را به من بازگردان تا گم شده ام را در "تو" بیابم.

...الهی و ربی من لی غیرک...

 



  • کلمات کلیدی : عشق، الهی، گمگشته
  • نوشته شده در  یکشنبه 88/10/27ساعت  2:35 عصر  به قلم سید 
      مهربونی()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    کربلا..
    هیجده شمع خاموش...
    امامنا ...
    عاشقانه ای با معبود ...
    دلم پر درده ...
    درد دل
    نهایت بندگی ...
    اینجا برای از تو نوشـتن هوا کم است
    دل نوشته
    صدایم را می شنوی ؟!
    [عناوین آرشیوشده]