آقا جان...
از تو وام گرفتم و از تو خواستم بنویسم ... . بر من مگیر که بیش از این در توانم نبود . تقدیم به تو ...
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
یکرنگی و محبت و لطف و صفا کم است
کاغذ، مداد و قافیه یاری نمی دهند
تنها به این بهانه که: قدری فضا کم است
گفتم کمک بگیرم از هرجا و هرکه شد
اصلاً تمام ظاهر و جمع خفا کم است
پنهان چگونه داشتن نور رخ تو را
آخر برای منع آن، صدها قبا کم است
دردم ز حد فزون شد و درمان نمیدهی
هجر و فراق و گریه و... آیا بلا کم است؟!
دشوار باورم کنی...، اقرار می کنم
در کوله بار عشق من عهد و وفا کم است
شاید بود دیدار تو درمان شعر من
البته راست گفته ام، اینجا ریا کم است
گر درخور مقام تو این حرف ها نبود
عفوی نما، از سوی من شرم وحیا کم است
در وصف روی آن صنم، دست از طلب مدار
این چند بیت کوتهت، حتماً رضا کم است